برام مهم نیست

ساخت وبلاگ

از ۲ بهمن که با مامان اومدیم کیش تا امروز که ۱۸ بهمنه، چی گذشته ؟

هیچی.

خوابیدم، دویدم، فکر کردم، به دریا خیره شدم، چندتا آینده احتمالی را تصور کردم و ساختم و گریه کردم و خرابشون کردم، به مامان فکر کردم، به زهرا فکر کردم، به شایان فکر کردم، به روزهایی که گذشت و به روزهایی که میاد فکر کردم و بی حس شدم.

اینجا آب و هوا خوبه

بیشتر از قبل ورزش میکنم و غذا میخورم

دلتنگی داره خفه ام میکنه

کمتر کار میکنم و برام مهم نیست

کمتر هیجان‌زده میشم و برام مهم نیست

یه سری فکر تاریک دارم و برام مهم نیست

از خیابون و نیمکت کنار ساحل که رد میشم بابا را میبینم و بغض میکنم و پا میذارم به فرار

نمی‌دونم کی برمی‌گردم تهران و برام مهم نیست

نمی‌دونم می‌خوام با زندگیم چیکار کنم و برام مهم نیست

پس کی دوباره می‌خوام پاشم و صبح تا شب مشغول چیزی باشم و برم تو دل های چیزهای جدید ؟ «برام مهم نیست»

از چی خسته شدم؟ نمی‌دونم و برام مهم نیست 

روزها دارن میگذره و حدس بزن چی؟

سوخت که سوخت...
ما را در سایت سوخت که سوخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aradiokhertopertd بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت: 23:54