جریان سیال ناارام ذهنی

ساخت وبلاگ
موقع هایی که احساس امنیت نمیکنم به چیزهای خیلی کم اهمیت و چرتی پناه میبرم. مثل کل دیروز که احساس امنیت نمیکردم و به کتاب و فیلم پناه بردم. از 3تا امتحان پشت سر هم خسته بودم. از دو تا امتحان این هفته خسته بودم. از تکلیفی که فردا باید تحویل بدم خسته بودم. از پروژه ای که تحویلش اخر این هفته است خسته بودم. از میم و کاف و حرص خوردن هاشون خسته بودم. از خودم اما بیشتر از همه کلافه بودم. برا همین هیچ کاری نکردم. برا همین فقط nothing else matters از متالیکا پلی کردم و یه مجموعه داستان از سلینجر خوندم.برا همین اخر شب با اشتراک یک ماه رایگان فیلیمو نشستم و هامون دیدم. 
هامون پر از نقص بود پر از کلیشه بود پر از حرف های سطحی و نپرداخته بود. هامون میتونست انقدر کپی از هالیوود نباشه. هامون میتونست عمیق تر باشه. پخته تر باشه ولی خب مهرجویی یا نخواسته بود یا نتونسته بود .( که من با بخش نخواسته بود بیشتر موافقم). هامون منهای شکیبایی و انتظامی هیچی نبود. بقیه کاراکترها در نیومده بود. دیالوگ های بقیه پینگ پونگی نبود. کادر های خوبی نداشت و و و ...
حمید هامون اما درست و به جا بود. حمید هامون اشفته بود سرگردون بود برا همین هم حتی ریتم راه رفتنش اشفته بود برا همین پله ها را دو تا یکی میکرد برا هیمن برا هر چیزی سریعترین راه حلی که به ذهنش میرسید را انجام میداد. حمید هامون باور پذیر بود.
وای از علی وااای. که چقدر مهجور مونده بود شخصیت علی. ظلمی شده بود به شخصیت علی. 
وای از قصه ی ابراهیم. واااای از نیم بند پرداختن به ابراهیم. زندگی ابراهیم پر از شگفتیه. زندگی ابراهیم زندگی همه ماست. از بت شکستنش از تبر به دوش بت اعظم گذاشتنش از ورود به اتش و خروج از گلستانش از ساره از هاجر از شک کردن به رستاخیزش از قربانی کردن اسماعیل از رمی جمراتش از ساخت کعبه...
وای از پایان افتضاحش. وای از این کلیشه تکراری " زدن به اب"( اب نشونه ای از پاک شدن) . 
هامون تموم شد و ساعت 2بامداد شنبه است. من بیدارم و فکر میکنم به حمید هامون درونم . یاد کتاب فرنی و زویی سلینجر می افتم . همون کتابی که تو فیلم هم بش اشاره شد.( ولی اشاره ناقص . اشاره بد). 
رابطه فرنی و زویی اینجا شده بود رابطه حمید و علی اما چقدر ناقص چقدر ناپخته تر.
بعدا نوشت: دیروز و همه احساس نا امنیتی اش تموم و شد و امروز یه حجم عظیمی از روزمرگی و روتین های درس و دانشگاه پیش روعه. که انکار اونها هیچ چیزی را حل نمیکنه. پس پیش به سوی بی نهایت و فراتر از ان( دیالوگ باز لایتیتر تو toy story) 

سوخت که سوخت...
ما را در سایت سوخت که سوخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aradiokhertopertd بازدید : 183 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 10:03