سوخت که سوخت

متن مرتبط با «یادی از ایام» در سایت سوخت که سوخت نوشته شده است

تازه هنوز مونده تا تهش

  • 1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه. 5، 4، 3، 2، 1 ... .4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مست بی اندازه جویم

  • من که شیدا شده ام محو پیدا شدنم تا حالا شده خسته نشی؟ حوصله ات سر نره؟ من زیاد پیش اومده که وسط یه مکالمه با ادم ها حوصله ام سر بره. از اون ادم، از اون گفتگو، از اون محیط، از اون فکر خالا اما از ش.ش به ظرز شگفت انگیزی حوصله ام سر نمیره :)))) با وجود ساعت ها زیادی که با هم صحبت میکنیم و وقت میگذرونیم بازم دلم بیشتر میخواد شنید حرف هاش شنیدن شوخی هاش نگاه کردن به راه رفتنش عادی نمیشه حوصله ام سر نمیره ازش فردا ماک دارم و میدونم که خوب نمیدم :)))هفته دیگه سفر تو راهه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از عشق و شیاطین دیگر

  • بهترین سفر عمرم را با بهترین و قشنگ ترین آدمی که میشناسم تجربه کردم.این 6 روز با اتوبوس و ماشین و هواپیما و کشتی سفر کردم.  گذر زمان را حس نکردم از عالم و دنیا رها بودم و فقط خوش گذروندم. ساعت ها به قشنگ ترین آدمی که میشناسم نگاه کردم و بغلش کردم. خندیدیم و گریه کردیم. راه رفتیم و حرف زدیم. خیره به ساحل نگاه کردیم و رقصیدیم. موزیک گوش دادیم و خوش گذروندیم. هنوز چند ساعت هم نشده که رفته و دلم براش تنگ شده. دلم برای صداش برای خنده هاش برای نگاه کردنش تنگ شده. قلبم را جوری حس مکینم که تا حالا حسش نکردم. فکر میکنم عاشق شدم و دقیق نمیدونم. 10 ماه از شناختنش میگذره و حالا وقتی که پیشم نیست حس میکنم یه تیکه از وجودم نیست. وقتی بهم میگفت که : مهسا روزهای خوب هم میاد. باورم نمیشد ولی اومدن، روزهای فوق العاده اومدن. الان وقتی بهم میگه که بازم روزهای خوب میان دیگه باور میکنم چون میان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تعریف خونه از زبان یه بی خانمان

  • 1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه. 5، 4، 3، 2، 1 ... .4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شیراز و پیوند و تنهایی

  • اینارا دارم تو نوت گوشی می‌نویسم شنبه ساعت ۱ شبه، با یه سمند مامان و بابا را دارم میبرم شیراز فردا صبح میرسیم، میریم اقامتگاه ، از اونجا میرم بیمارستان برای تشکیل پرونده ظهر با دکتر ن. الف وقت ویزیت داریم تا ۱۲ باید خودمو برسونم به دکتر تا همین امشب ۳ بار بلیط عوض کردم و پلن عوض کردم و در لحظه تصمیم گرفتم  تصمیم ها را جابجا کردم تا به بهینه ترین حالت برسم اما اصن بهینه ترین حالت چیه؟ تازه اول مسیریم میدونی من دیگه رفتم تو دلش الان وسط میدون جنگم پای سمت چپم به صورت عصبی درد میکنه، از کشاله ران تا نوک پام یه احساس گرفتگی و کوفتگی دارم، عصبیه من ولی الان وسط میدون جنگم اوه دختر اولویت بندی چه چیز مهمیه تو زندگی اینکه در لحظه چی اولویت داره یا نداره چی به بقای تو کمک می‌کنه و چی فقط یه چیز اضافه است یکشنبه صبح اولین چیز عجیبی که از شیراز به نظرم اومد، نیمکت های پشت به خیابون انگار که قهری به حرکت اینجا تو بیمارستان قدیمی های این پروسه که اسم می‌نویسن و نوبت را رعایت می‌کنند و یه رسوم نا نوشته ای را به جدیدتر ها یاد میدن دوشنبه صبح اولویت بندی. اسنشال سه شنبه شب همه چیز داشت روال می‌رفت جلو، همه چی خودش انجام میشد متمرکز بودم و پر انرژی قدم به قدم انجام دادم و رفتم جلو سه شنبه صبح کمیسیون بودیم و هیئت ۱۲ نفره از جراح ها ته کمیسیون، بابا رفت بیرون و منو صدا زد یه دکتر و گفت مشکوکیم به تومور رفتم پیش دکترش و گفت بعد از عمل چهارشنبه اگه مثبت باشه سرطانه و از لیست پیوند درمیاد و اگه منفی باشه می‌ره لیست پیوند پاهام شل شد مغزم پاشید هیچی دیگه نمی‌فهمیدم گرفتگی پای چپم بیشتر شد دیگه کاملا بی حس شده بود فقط گفتم میرم دنبال روند کارها و پرونده بعد از دکترش تو خیابون های شیراز ر, ...ادامه مطلب

  • 3روز از میانه خرداد

  • سه شنبه 10 خردادجلسه نسبتا سختی با استادم داشتم که اماده شده بودم براش و خوب گذشت یه خونه تو گیشا پیدا کرده بودن مریم و ماجده، رفتیم دیدیم، پسندیدیم، رفتیم بیعانه دادیم چهارشنبه 11 خرداد صبح جلسه ارائه OKR داشتیم بعد از اون ناهار زدیم با بچه ها بعد از اون پاشدم اومدم قرارداد خونه را نوشتیم و چونه زدم و بعد به این بچه ش.ش پیام دادم و راه رفتیم وخندیدیم و شام بدمزه خوردیم و خندیدیم. 5شنبه 12 خرداد بانک برای حواله کردن پول رهن برای صاحب خونه بعد مشاور املاک برای کارهای نهایی و بله این سومین خونه ای هست که تو تهران قرارداد بستم. همه چیز واقعا داره خوب پیش میره. 1 تیر قراره شروع یه چپتر جدید باشه و فک کنم از 31 خرداد زنده بیرون بیام. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فازش را زیاد میگیرم

  • 1- از این پسره ش.ش خوشم میاد به قول این بچه تو مهمونی، باش حال میکنم. یه حس امن و مطمئنی بهم میده، با سرعت بی نهایت میتونم پیشش چرت و پرت بگم و اون قضاوتم نکنه، از کشف کردنش خوشم میاد از اینکه هرچیزی میشه یه بهونه ای پیدا میکنم و میرم باهاش حرف میزنم، حس خوبی دارم. نمیدونم حس متقابلی هست یا نه ولی اونم ایگنور نمیکنه و چرت و پرت را ادامه میده :) تو نوت گوشیم یه متن براش نوشتم و شاید همین روزها ازش بپرسم که آیا حس متقابلی داره یا فقط یه دوستی معمولیه ( ریسکش بالاست، هیجان داره ولی یادگرفتم که با احساساتم و آدم ها صادق و رک باشم، کمتر انرژی میگیره و پرفورمنس بالاتری داره تو این روزها که همه سرمون شلوغه کمتر وقت و انرژی هم دیگه را تلف کنیم.) 2- زهرا و امیر علی ( خواهرم و شوهر خواهرم) فوق العاده ان. یه تیم عالی. اونا کار میکنن ( کار واقعی که به جامعه کمک میکنه)، خونه و زندگی مشترک را هندل میکنن، به خانواده هاشون اهمیت میدن ( با تمام قوانین و پالیسی هایی که برای خودشون دارن) به سلامت خانواده هاشون اهمیت میدن، جزئیات ریز زندگی آدم های اطراف شون را میدونن و نسبت به اونها واکنش نشون میدن. زهرا , ...ادامه مطلب

  • به کدامین ریسمان چنگ بزنم که نبریده باشمش از قبل

  • روزهایم را که از 7 یا 7.5 صبح اغاز میکنم نمیدونم چی میشه که به 7 شب میرسه ولی هرروز چالش جدید دارم. هرروز  کلی چیز جدید یاد میگیرم و هروز تلاش میکنم که بهتر بشم. ته مانده انرژی روزهایم را برمیدارم و م, ...ادامه مطلب

  • او بیشتر از من زیسته بود و من به او غبطه خوردم

  • بحثمان شد.  از عشق و دلدادگی و عصیان برایم گفت،  از هورمون ها و مکانیزهای فریبنده بقا و انکار مرگ و حقه های طبیعت برای تولید مثل برایش گفتم. بحث بالا گرفت، میگفت و میگفتم. هیچکدام دیگری را نمیشنیدیم ب, ...ادامه مطلب

  • چون تسنیم از غزل گفته بود

  • http://monologue.blog.ir/post/1101 و غزل نشان از چشمه ای میدهد و جرعه ای بر تو حلال میکند و تا به خود آیی از مونولوگ تسنیم رسیده ای به غزلی از وحشی بافقی. https://ganjoor.net/vahshi/divanv/ghazalv/sh2/ , ...ادامه مطلب

  • من به تو بازمیگردم

  • I make mistakes to pass the time In hope that they will bring me truth ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • چون از امید دور شدم

  • - کالباس - سیگار - چایی این روتین یعنی سلام روزهای افسردگی، سلام روزهای به سقف خیره شدن و سلام بر بیهودگی مطلق., ...ادامه مطلب

  • برای اغاز جشن تابستانی 99

  • 1-  دی ماه بود که وقتی برای هر سامراسکول و دانشگاهی که به فیلدم میخورد ایمیل میزدم، وسطش یه سامراسکول دیدم که برای دپارتمان ریاضی آکسفورد بود و من که این ایده تو مغزم حک شده که : " ما هیچ چیزی برای از, ...ادامه مطلب

  • رادیو خرت و پرت تا کمتر از ۶۰ روز دیگر حذف می‌شود

  • ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • از دریای عسل تا واقعیت گرایی محض

  • اهداف، آمال، آروزها همه برای من ماهیت دوگانه دارند. در کسری از ثانیه از یک دریای عسل تبدیل میشوند به pain in the ass !!   دریای عسل رویایی است، غیر واقعی است، همه آرزوهایم غیر واقعی است. شبیه توهم های, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها